درس خارج اصول 92-93 جلسه 89
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه هشتاد و نهم درس خارج اصول
در جلسۀ گذشته بیان شد که مرحوم آخوند فرمودهاند: انشاء، معنا را ایجاد میکند، و یا به تعبیر دیگر، صیغۀ امر، موجد طلب است.
این نظریۀ مرحوم آخوند مبتنی است بر این که اوّلاً: طلب دارای دو فرد است: یکی وجود حقیقی و دیگری وجود انشایی. مثلاً ما با صیغۀ «اِفعل» طلب را به وجود انشایی موجود میکنیم. ثانیاً: بنا به مسلک مرحوم آخوند، اراده، طلب است و به تعبیر دیگر، اراده عین طلب است. البته این دو، مفهوماً یکی هستند، ولی در مصادیق اختلاف دارند و ما از صیغۀ اِفعل، هم طلب را میفهمیم و هم اراده را.
بنابر آنچه که گفته شد، این مبنا، قابل قبول به نظر نمیرسد و درست این است که ما از صیغۀ اِفعل، اراده را نمیفهمیم. البته ممکن است صیغۀ اِفعل، معنایی داشته باشد که لازمۀ آن معنا، اراده و طلب باشد، نه اینکه صیغۀ طلب، خود، دلالت بر اراده و طلب کند. بنابراین، آنچه را که مرحوم آخوند میفرمایند ـ که معنای اراده و طلب باید از خود صیغۀ اِفعل، متبادر باشد ـ قابل قبول نیست.
در جلسات گذشته مطرح شد که خود لفظ، دالّ و نشانه است و مُبرز معناست؛ یعنی ما با لفظ، معنا را هم ابراز میکنیم. پس لفظ، دالّ و علامت و نشانه است. لذا مرحوم امام و آیتالله بروجردی معتقد بودند که لفظ، جای امور تکوینی مینشیند؛ مثلاً به جای ایماء و اشاره مینشیند. به عنوان مثال، فرزندی که چیزی را میخواهد و اراده میکند، به سراغ آن میرود و آن را طلب میکند و همین طور که زمان میگذرد، تبدیل به اشاره میشود و بعدها وقتی رغبتی به چیزی پیدا میکند، تدریجاً کلمات و الفاظ، جای اشاره را میگیرند. پس معلوم میشود که لفظ، جایگزین آن اشاره است و لفظ را باید دالّ و مُبرز معنا دانست؛ یعنی چیزی که معنای مورد نظر خود را با آن، ابراز میکنیم. وقتی میگویید: «اِفعل» یا «اضرب» این گفتن در حقیقت یک بعث و تحریک است؛ یعنی شما مخاطب را وادار به انجام کاری میکنید که گاهی ممکن است این کار با اشاره انجام شود، امّا شما به جای اشاره، کلمۀ اضرب یا اِفعل را به کار میبرید.
بنابراین، امر همیشه به معنای طلب نیست؛ بلکه به معنای بعث و تحریک مخاطب به انجام عمل نیز هست، لذا مرحوم آقای بروجردی و بعضی دیگر از علما میفرمایند که لفظ، کاشف و مبرز معناست؛ زیرا گاهی ممکن است این لفظ، انشایی باشد و گاهی هم ممکن است غیر انشایی باشد، که در هر دو صورت، جای اشاره را میگیرد و باعث بعث و تحریک مخاطب به انجام عمل میشود.
لذا قرآن کریم میفرماید: ﴿خَلَقَ الإنسانَ، عَلَّمَهُ البَیان﴾. پس در حقیقت «بیان» جای اشارههای بدنی و تکوینی را میگیرد و خداوند متعال الفاظ و بیان را به این عنوان که کاشف از ما فیالضّمیر باشد، به انسان یاد داده است. در حقیقت، اِفعل، اضرب و…. نقش علامتی را دارند که مُظهر و مُبرز معنا است.
حال اگر این طور باشد، امر، مخاطب را به انجام عمل، بعث و تحریک میکند؛ امّا همیشه طلب نیست؛ پس به جای طلب میتوانیم بگوییم: «بعث». مرحوم بروجردی مثالی را مطرح کرده و میگوید: صیّاد، پرندۀ شکاری یا سگ دستآموز را با یک صدا به سمت شکار میفرستد و با یک صدا هم برمیگردانَد و این، بعث و تحریک است، نه ایجاد معنا.
برای توضیح مطلب، باید به این نکته توجّه شود که ما دو نوع معانی داریم:
- معانیای که در خارج موجود هستند و با الفاظ آشکار میشوند.
- معانیای که ایجادی هستند؛ مثل تحریک مخاطب به سمت چیزی. نه این که با کلمه، معنا ایجاد کنیم، بلکه او را تحریک میکنیم تا معنا را ایجاد کند، مثل صیّادی که پرندۀ شکاری را به طرف صید میفرستد.
در اینجا با این که تمام نظر مستقیماً بین مبعوثٌ الیه و مبعوث است، امّا این بعث به نحو استقلالی دیده نمیشود. البته لازم است در اینجا چند واژه را توضیح دهیم که عبارتند از: «باعث»، «مبعوث» و «مبعوثٌ الیه» باعث آمر است، مبعوث مخاطب است، و مبعوثٌ الیه، شیئی است که آمر، مخاطب را به طرفش وادار میکند.
در اینجا با این که تمام نظرِ باعث به استقلال، متوجّه مبعوثٌ الیه و مبعوث است، امّا به سراغ معنای حرفی و نسبی میرود. هیئت صیغۀ اِفعل و امثال آن، مثل معنای نسبی و معنای حرفی است. معنای حرفی بینِ باعث، مبعوث و مبعوث الیه است که معنا میدهد، همان طور که إلی، به تنهایی معنا ندارد مگر در صورتی که مثلاً بگویید: «صِرتُ مِنَ البَصرَةِ إلی الکوفة».
در هیئات هم معنای نسبی مانند معنای حرفی به همین نحو وجود دارد، منتها مستقل نیستند؛ یعنی ارتباطشان بین باعث و مبعوث و مبعوثٌ الیه است. اگر این طور باشد اصل و اساس بحثِ بعث نسبی که مرحوم غروی اصفهانی و دیگران مطرح میکنند درست است و از این جهت مورد پذیرش است که ما میتوانیم بگوییم صیغۀ اِفعل، اضرب و… که همیشه در باب طلب نیست، بلکه بعث است از طرف باعث به طرف مبعوث و به سمت مبعوثٌ الیه (که آن شیء باشد)؛ یعنی اگر باعث نباشد هر کدام از مبعوث و مبعوثٌ الیه و بعث به تنهایی، معنا ندارند.
لذا بعضی از بزرگان؛ مانند مرحوم بروجردی میفرمایند: صیغۀ اِفعل به معنای طلبِ انشایی نیست، بلکه به معنای بعثِ انشایی است؛ یعنی اینکه متکلّم باعث است و مخاطب را به سمت انجام عملی بعث میکند و اگر این طور باشد معنا ندارد که صیغه اِفعل به معنای طلب باشد. صیغۀ اِفعل به معنای بعث است چون جای اشاره نشسته و لفظ، دالّ و علامت و مُبرز و مُظهر است. مرحوم آقای بروجردی و غروی اصفهانی، از این جهت، کلام آقای آخوند را دچار خدشه میدانند.
دانلود فایل صوتی از طریق بارکد
[QR size=”150×150″ link=”yes”]http://www.m-h-mokhtari.com/wp-content/uploads/2016/10/osoul-92-89.mp3[/QR]
دانلود پی دی اف از طریق بارکد
[QR size=”150×150″ link=”yes”]http://www.m-h-mokhtari.com/wp-content/uploads/2016/10/osoul-92-89.pdf[/QR]
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.