درس خارج اصول 91-92 جلسه 18
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه هجدهم درس خارج اصول
تمرکز مباحث هرمنوتيك به فهم و نقش «شلایرماخر» در آن
نقش «شلایرماخر» نشاندهندهی سرچشمهی پیدایش هرمنوتیک است. وی روندهای مکاتب قدیمی را جمع کرد و آنها را با هم ترکیب نمود و همزمان مبانی موج جدید هرمنوتیک را بنا نهاد. تلاشهای وی باید به عنوان بخشی از جنبش آغازین رمانتیک در نظر گرفته شود که از سال «1795 تا 1810م» را در بر میگیرد؛
از این به بعد هرمنوتیک همواره همراه با ایدههای صاحب یک اثر بود. صاحب یک اثر به عنوان یک خالق و ایدههای یک اثر هنری به عنوان تجلی از وجود خلاق آن هنرمند. در هماهنگی با شاعر و فلاسفهی آن زمان متفکران هرمنوتیک مفهومسازی انسجام ارگانیک کار را که به عنوان شکل درونی یک کار مطرح بود و به مفهوم ذات نمادین هنر مربوط میشد مطرح کردند. وظیفهی باستانی تفسیر و شرح متون ناگهان در یک نور تازه و قدرتمند و بر همه نمایان شد. حتّی مهمتر از ایدههای زیباییشناختی نوین این بود که تفکر هرمنوتیکی در دستان نظریهپزدازان رمانتیک بهویژه «شلایرماخر» و «ویلهلم فان هامبولت» در هرمنوتیک به وجود آمد.
وی مباحث هرمنوتيك را در تفهم و فهم متمركز كرد. هرمنوتیک «شلایرماخر» قصد داشت با روشها و قواعد خاص از بدفهمی پیشگیری کند، به همین دلیل است که از نظر «شلایرماخر»، هرمنوتیک به فن فهم مبدل میگردد. او معتقد است تفسیر وظیفهی بهتر کردن فهم را بر عهده دارد و متضمن بازسازی عینی، ذهنی و تاریخی گفتار مورد نظر میباشد.
از نظر «شلایرماخر»، هرمنوتیک به مثابه صناعت فهم، هنوز وجود ندارد، بلکه آنچه هست فقط هرمنوتیکهای مختلف تخصّصی است. لذا لازم است نظریهای ابراز گردد تا تمام گونههای تأویلی را با قطع نظر از موضوع آنها متّحد و منسجم سازد. چون «شلایرماخر» نخستین فردی بود که به اصول و مبادی فهم توجه و اهتمام ورزید، لذا به عنوان پدر هرمنوتیک مدرن نام گرفت. هرمنوتیک وی تمامی حوزههای تأویل را شامل میگردد. آنچه تلاش هرمنوتیکی او را تشدید نمود این مسأله بود که فهم خود موضوعی قابل تأمّل گردیده و نیاز به کمک و مساعدت داشت.
این نکته را نباید از نظر دور داشت که برخی از اندیشههای اصلی که همچنان معرّف هرمنوتیک هستند را میتوان در آراء «شلایرماخر» ردیابی کرد. در این رابطه، قاعدهی تمامیت و به تبع آن، بهکارگیری دور هرمنوتیکی قابل توجه است.
دو سنتی که «شلایرماخر» در هرمنوتیک توسعهای خود قرار داد عبارتند از سنت فلسفهی ماورایی و رمانتیکمآبی. وی از این دو سنت شیوهای از پرسش شرایط امکان تفسیر معتبر و شیوهای تازه از انتزاع در فرآیند ادراک را تدوین کرد.
تأکید «فیخته» بر مولّد بودن من فعال باعث شد که «شلایرماخر» به قانون هرمنوتیکی خود دست یابد که به موجب آن، هرگونه تفکر یک گوینده باید با اتحاد یک موضوع فعال و درحال تکامل ارگانیکی مرتبط باشد: رابطهی بین فردیت و تمامیت به نقطهی کانونی هرمنوتیک رمانتیک تبدیل شد.
مقولهی ابهام متن در دورهی كلاسيك و سنتی
هرمنوتیک شناسان دورهی كلاسيك و سنتي براین باور بودند که متن ابهام ذاتي نداشته، بلکه ابهام متون با اعمال روشها و قواعد، برطرف میشود
امّا «شلايرماخر» بر این ایده بود که هر متني چه محكمات و چه متشابهات مبهم است، چون بشر مبتلا به سوء فهم است بنابر عقیدهی وی سوء فهم باعث ميشود كه هر متني نياز به تفسير داشته باشد.
عملکرد ما در تفسير حکایت از اين دارد که ما ابهام ذاتی متن را قبول نداریم. مرحوم «شهيد صدر» اين بحث را مطرح میکند كه آیا در ابتدا بايد متن را تفسير كرد و بعد به فهم رسيد يا نه، ميتوان فهم را مقدم برتفسير دانست؟
وی بر این باور بود که ابتدا باید عمل تفسير صورت بگیرد تا فهم حاصل شود،چرا که فهم منوط به تفسير است، امّا مرحوم «علامه طباطبايي» ميفرمايند اين فهم، فهم ابتدایی و عادی ابتداء براي همه وجود دارد یعنی همه ميتوانند از آيات و از متون چيزي بفهمند ولی اگر بخواهیم فهم عالمانهای حاصل شود نياز به تفسير دارد.
این بحث در مباحث «شلایرماخر» نیز مطرح است منتها وی به جاي تفسير كلمهی تبيين را به كار ميبرد؛ جوهرهی متن تفسیرپذیری آن است منشأ ظهور تفسیر و مبدأ آن متن است. زیرا تفسیر همواره تفسیر از چیزی است. تفسیر بدون موضوع که معنا ندارد. هر پدیدهی معنا داری متن نامیده میشود. مسأله اصلی هرمنوتیک روش دست یابی به نحوهی دریافت نیّت مؤلّف از متن یا معنای تعبیه شده در متن است. اساساً کانون علم هرمنوتیک عمل رمزگشایی و فهمیدن معنای متن یا اثر است.
برخی در تعریف تفسیر گفته اند: تفسیر علمی است که از قرآن کریم به جهت دلالتش به مراد خداوند به مقدار توان بشر در فهم آن، سخن میگوید. این تعریف از تفسیر شاید نزدیک تعریف به دیدگاه هرمنوتیکی باشد چراکه هم صحبت از دلالت بر مراد خداوند است و هم از مقدار توانایی بشر در فهم دین، سخن میگوید.
جريان رمانتيسم وتاثیرآن بر افكار شلايرماخر
جنبش رمانتيسم در اواخر قرن هجدهم در برابر مكتب ديگري به نام تئوكلاسيك ايجاد شد.
مكتب تئوكلاسيك بيشتر به دنبال وضع و تدوین قواعد اساسي زيباشناسي بوده تا آن را به صورت عقلاني ارایه دهند؛ يعني عنصر احساس و تخيل را از آن بگيرندو هنر وزیبائی شناسی را بر اصول عقلانی بنیان نهند فارق از سلايق و ظرافتهاي روحي و احساسات و تخيّلات كه بر هر انساني حاكم است.
در چنین شرایطی مكتب رمانتيسم بنیان نهاده شد پیروان این مکتب به احساس و آنچه را كه روح و روان انسان به آن نياز دارد تكيه كردند. پیروان این مکتب جان تازهاي به كالبد هنر بخشيدند که اصطلاحا به این عصر، عصر احساس در برابر عصر خرد گفته میشد. این عصر، عصر احساس، عصر انقلاب وعصردگرگوني روحي و توجه به عالم معنا و تخيّل و تقويت وجههی احساسي انسانها بود.
دانلود فایل صوتی از طریق بارکد
[QR size=”150×150″ link=”yes”]http://www.m-h-mokhtari.com/wp-content/uploads/2016/07/osoul-91-18.mp3[/QR]
دانلود پی دی اف از طریق بارکد
[QR size=”150×150″ link=”yes”]http://www.m-h-mokhtari.com/wp-content/uploads/2016/07/osoul-91-18.pdf[/QR]
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.